رمانیف

بزرگترین سایت دانلود رمان و کتاب

رمانیف

بزرگترین سایت دانلود رمان و کتاب

دانلود رمان و کتاب-داستان های کوتاه و بلند-رمان های خارجی و متنوع

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

رمان برای آندرویید

رمان عاشقانه و زیبا

رمان برای جاوا

رمان برای تبلت و گوشی و کامپیوتر

رمان برای آیفون

رمان ایرانی و خارجی

دانلود رمان با فرمت های مختلف

دانلود رمان با فرمت پی دی اف

دانلود رمان

بزرگترین سایت دانلود رمان و کتاب و داستان

دانلود رمان برای آیفون و آیپد

جدید ترین رمان

بزرگترین سایت رمان

رمان هیجانی و پرطرفدار

رمان های جدید سال 95

رمان عاشقانه و جدید

دانلود کتاب الکترونیکی سلام بر ابراهیم

دانلود رمان و کتاب و داستان کوتاه

دانلود رمان برای تبلت و موبایل و کامپیوتر

دانلود رمان برای آی او اس و پی دی اف و apk

دانلود رمان برای آندرویید جاوا و آیفون

بزرگترین سایت دانلود رمان

رمان

رمان با فرمت های pdf apk epub java

رمان ایرانی

دانلود رمان به سادگیم بخند برای گوشی و موبایل و تبلت

دانلود رمان به سادگیم بخند برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

دانلود رمان به سادگیم بخند برای آندرویید و آیفون و جاوا و پرنیان

دانلود رمان قمار به شرط چشمانت برای گوشی و موبایل و تبلت

دانلود رمان قمار به شرط چشمانت برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

بایگانی
  • ۰
  • ۰


دانلود رمان جدید و زیبای ستاره ی من با فرمت pdf
رمان ستاره ی من نوشته ی حوریه رادان فر

دانلود رمان جدید و زیبای ستاره ی من با فرمت pdf


نام کتاب :رمان ستاره ی من
نام نویسنده : حوریه رادان فر
خلاصه داستان:
داستان در مورد یک دختر ایرانی به اسم بنیتاست که از بچگی توی فرانسه زندگی کرده . به دلیل موفقیت های خیلی زیادی که توی رشتش داشته اونو به عنوان اولین زن به فضا میفرستن اما متاسفانه سفینه از کنترلش خارج میشه و سمت یک سیاهچاله کشیده میشه ، سفینش متلاشی میشه اما خودش نه و این تازه شروع ماجراهای عجیب و غریبیه که هیچوقت برای هیچکس اتفاق نیفتاده

بخشی از رمان ستاره ی من:
شنیدی میگن اگه سرتت از سرعت نور بیشتر باشه … اگه به نور پوزخند زدی و گفتی زکی … و با اون سرعت از یک سیاهچاله رد شدی و
به اونم یک پوزخند خوشگل زدی و دوباره همون حرفو تکرار کردی … زمانو رد کردی ؟؟
من هیچکدوم این پوزخنا قسمتم نشد … درست رفتم وسط سیاهچاله و الان اینجام … ولی زمانو رد کردم … زمان برام به عقب برگشت …
اونقدر عقب برگشت که یک جسد هزارساله اومد جلوم … اونقدر برگشت که الان بهم این لقبو دادن …
من … آتینا … ملکه ی زمان … ؟

چشمامو بستم و نفس عمیق کشیدم . امروز بزرگترین روز زندگیمه . بزرگترین . اصلا از خوشحالی تو پست خودم نمیگنجیدم . از اتاق اومدم بیرون . مامان دوید طرفم و گفت :« آماده ای عزیزم ؟»
ـ آره . آماده ی آماده .
مامان لبخند زد اما یکهو گریش گرفت . گفتم :« وایییییییییییییی . مامان گریه نکن دیگه .»
ـ اگه بری یکهو یک چیزی بشه چه بلایی سرت میاد ؟
ـ مامان باورکن چیزی نمیشه . مطمئن باش . من بچه نیستم که .
ـ تو ممکنه جثتا بچه نباشی ولی بخدا ازیک بچه هم کمتری .
ـ وا مامان
ـ خب راست میگم . کوچولوی مامان . نگرانتم
ـ نباش مامان . این یک موفقیت بزرگه برای من . وسعتشو درک میکنی ؟ مامان اولین زن فضانورد . توروخدا با اشکات ازم نگیرش مامان . چیز کمی نیست . بخدا نیست .








فرمت : pdf / حجم: 3.43 mb - دانلود رمان جدید و زیبای ستاره ی من با فرمت pdf
دانلود رمان جدید و زیبای ستاره ی من با فرمت pdf


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی